عنوان | بازدید |
شعر مورد دار ایرج میرزا! | 684631 |
سوتی های اخیر شبکه 3 و.... | 25937 |
تو عروس کسی اگر بشوی..از زبان شاعران متفاوت|شعر | 21341 |
کوچه های نمناک(شعر بلند ولی بسیار زیبا) | 14726 |
چای دونفره در کنار آتش! | 13224 |
شلوار جاستین بیبر | 12297 |
اسیر عشق | 10168 |
لالبی الا لبت لا بوس الا بوسه ات|شعر | 9498 |
♥بهارنارنج♥
♥تحمل نداره نباشی♥...♥دلی که تو تنها خدا شی♥
خواستم داد شوم... گرچه لبم دوخته است
خـودم و جـدّم و جــدّ پـــدرم سوختـــه است
خواستم جیغ شوم، گریه ی بی شرط شوم
خواستـــم از همــه ی مرحلـه ها پرت شوم
وسط گریه ی من رقص جنوبی کردیم
کامپیوتر شدم و بازی ِ خوبی کردیم
کسی از گوشی مشغول، به من می خندید
آخـــر مرحله شد، غــــول به من می خندید!
دل به تغییر، به تحقیر، به زندان دادم
وسط تلویزیــــون باختــم و جان دادم!
یک نفر، از وسط کوچـه صدا کرد مرا
بازی مسخره ای بود... رها کرد مرا!
با خودم، با همه، با ترس تــو مخلوط شدم
شوت بودم! که به بازی بدی شوت شدم!!
خشم و توپیدن من! در پی ِ یاری تازه
ادامه شعر را در ادامه مطلب ببینید..
نویسنده : بهارنارنج | تاریخ : چهار شنبه 7 بهمن 1394 |
موضوعات مرتبط : شعر، اشعار معاصر، ، |
برچسب ها : خواستم داد شوم,گرچه لبم دوخته است,شعر خسته (سیدمهدی موسوی),شعر,شعرمعاصر,بهارنارنج, |
:: مشاهده ادامه مطلب :: |
قسمت|شعر
خدا می خواست در چشمان من زیبا ترین باشی
شرابی در نگاهت ریخت تا گیرا ترین باشی
نمی گنجید روح سرکشت در تنگنای تن
دلت را وسعتی بخشید تا دریا ترین باشی
تو را شاعر، تو را عاشق پدید آورد و قسمت بود
که در شمسی ترین منظومه مولانا ترین باشی
مقدر بود خاکستـــر شود زهد دروغینـــم
تو را آموخت همچون شعله بی پروا ترین باشی
خدا تنهای تنها بود و در تنهایی پاکش
تو را تنهـــا پدیـــد آورد تا تنهــاترین بــاشی
خدا وقتی تو را می آفرید از جنس لیلاها
گمان هرگز نمی بردم که واویلا ترین باشی
"محمد رضا ترکی"
نویسنده : بهارنارنج | تاریخ : یک شنبه 20 دی 1394 |
موضوعات مرتبط : شعر، اشعار معاصر، عاشقانه، ، |
برچسب ها : محمدرضا ترکی,شعر,عاشقانه,لیلای مجنون,عاشق,تنهایی, |
کنکور عشق
درس خوان بودم ولی ، کنکور عشقت سخت بود
تست هایش در کتاب " گاج " هم پیدا نشد
@ایمان صابر
بســــــــم بود!
میخواهم و میخـواستمت، تا نفـسم بود
میســوختم از حســرت و عشق تو بَسَــم بود
عشـــق تــو بَسَـــم بود، که این شـعلــه بیــدار
روشنگــــــرِ شـــبهـــای بلنـــــد قفـســـم بــــود
آن بخــــت گــــریزنــــده دمیآمــــد و بگـــذشـــت
غــــم بود، که پیـــوسـتــــه نفـــس در نفســــم بــــود
دســــتِ من و آغــــوش تــــو، هیهـــات که یک عمــــر
تــنهــــا نــفســـی بــــا تــــو نـــشــــستــــن هوســــم بــــود
بــــــاللــــه، کـه بجــــز یــــاد تو، گرهیچ کســـم هســت
حاشـــا،که بجـــز عشـــق تــو، گر هیچ کســــم بود
سیمـــای مسـیحـــاییِ اندوه تـــو، ای عشــــق
درغـــربت این مهلکـــه فریـــادرســم بــود
لب بستـه و پر سـوختـه از کوی تـو رفتم
رفتم، بـه خدا گر هوسـم بود، بَسَم بود.
بسیـــار زیبا بود...ممنون از استاد مشیری!
نویسنده : بهارنارنج | تاریخ : چهار شنبه 29 مرداد 1393 |
موضوعات مرتبط : شعر، اشعار معاصر، ، |
برچسب ها : شعر,شعرمعاصر,فریاد,مشیری, |
مهتاب
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره بدنبال تو گشتم...
گفتم حالا که دیگه زیاد نمیتونم بیام وب یه آپ خوشکل کنم
واسه ابجی ها داداشیای گلم....
دوستون دارم
نویسنده : بهارنارنج | تاریخ : چهار شنبه 24 آبان 1391 |
موضوعات مرتبط : شعر، اشعار معاصر، ، |
برچسب ها : شعر,مهتاب,شعرمعاصر,بهارنارنج,بی تو مهتاب شبی,فریدون مشیری, |
:: مشاهده ادامه مطلب :: |
صفحه قبل 1 صفحه بعد |