وبگاه بهارنارنج

♥بهارنارنج♥

♥تحمل نداره نباشی♥...♥دلی که تو تنها خدا شی♥

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً



 

بهش گفتم: امام زمان عج رو دوست داری؟ گفت: آره ! خیلی دوسش دارم

 

گفتم: امام زمان حجاب رو دوست داره یا نه؟ گفت: آره!

 

گفتم : پس چرا کاری که آقا دوست داره انجام نمیدی؟

 

گفت: خب چیزه!…. ولی دوست داشتن امام زمان عج به ظاهر نیست ، به دله

 

گفتم: از این حرف که میگن به ظاهر نیست ، به دله بدم میاد گفت: چرا؟

 

براش یه مثال زدم:

 

گفتم: فرض کن یه نفر بهت خبر بده که شوهرت با یه دختر خانوم دوست شده و الان توی یه رستوران داره باهاش شام می خوره.

 

 

تو هم سراسیمه میری و می بینی بله!!!! آقا نشسته و داره به دختره دل میده و قلوه می گیره.عصبانی میشی و بهش میگی: ای نامرد!

 

بهم خیانت کردی؟ بعد شوهرت بلند میشه و بهت میگه : عزیزم! من فقط تو رو دوست دارم.

 

بعد تو بهش میگی: اگه منو دوست داری این دختره کیه؟ چرا باهاش دوست شدی؟ چرا آوردیش رستوران؟

 

اونم بر می گرده میگه: عزیزم ظاهر رو نبین! مهم دلمه! دوست داشتن به دله…

 

(دیدم حالتش عوض شده...!)

 

بهش گفتم: تو این لحظه به شوهرت نمیگی: مرده شور دلت رو ببرن؟

 

تو نشستی با یه دختره عشقبازی می کنی بعد میگی من تو دلم تو رو دوست دارم؟حرف شوهرت رو باور می کنی؟



گفت: معلومه که نه! دارم می بینم که خیانت می کنه ، چطور باور کنم؟ معلومه که دروغ میگه



گفتم: پس حجابت….

 

اشک تو چشاش جمع شده بود...! روسری اش رو کشید جلو!

 

با صدای لرزونش گفت: من جونم رو فدای امام زمانم می کنم ، حجاب که قابلش رو نداره!

 

از فردا دیدم با چادر اومده!

 

گفتم: با یه مانتو مناسب هم میشد حجاب رو رعایت کرد!

 

خندید و گفت: می دونم ! ولی امام زمانم چــــــادر رو بیشتر دوست داره

 

می گفت: احساس می کنم آقا داره بهم لبخنــــــــــد می زنه....

 

 

باز خوبه این یه قلم روداریم...خدا ازمون نگیرتش!



════════ ೋღ♥ღೋ ════════

 

گاهی زمان به حادثه زنجیر می شود

گاهی هوا عجیب نفس گیر می شود

 

گاهی نگاه عقل کمی تار می شود

گاهی خطا منوط به تکرار می شود

 

گاهی امید داری و تقدیر دشمن است

گاهی قفس تقابل منقار و آهن است

 

گاهی زمان به لحظه ی ناگاه می کشد

گاهی قلم به جای گلو آه می کشد

 

گاهی قلم به روح ورق چنگ می زند

گاهی نوشتن است که آهنگ می زند

 

گاهی غرور، زخمی و بازیچه می شود

گاهی بدون این که بفهمی چه می شود-

 

می بینی یک غریبه عزیزت شده عزیز

لبخند یک نفر همه چیزت شده عزیز

 

می بینی یک نفر همه ی هستی ات شده

تنهای  عصای دوره ی بی دستی ات شده

 

این دوره را به عقد ثریا نمی دهی

یک جفت چشم را به دو دنیا نمی دهی

 

با خنده هاش خستگی ات خواب می شود

او آب می خورد، تو دلت آب می شود

 

خواهش زیاد می کنی اما چقدر سخت

باز اعتماد می کنی اما چقدر سخت

 

وقتی تویی و غربت و تقدیر و دست باد

تنها پناه، حس غم انگیز اعتماد

 

پیشش غرور غمزده را دار می زنی

پیشش برهنه می شوی و زار می زنی

 

با او از انتهای دلت حرف می زنی

از عمق عقده های دلت حرف می زنی

 

بیچاره می کنند تو را اضطراب ها

تکرارمی شوند فریب سراب ها

 

این بار هم تو ساده و یک دست می روی

این بار هم چه ساده تو از دست می روی

 

این بار هم تویی و تمنا و دست رد

در نرد عشق، باز تو و تاس بی عدد

 

در پیشگاه عقل چرا خم نمی شوی؟

ای دل چه مرگت است که آدم نمی شوی؟

 

*

از او عتاب از تو تمنا، فقط همین

از او کرشمه از تو تماشا، فقط همین

 

مسحور می کند دل مجنون ساده را

اسرار یک تبسم لیلا، فقط همین

 

دلبستگی همیشه بد آغاز می شود

از چند تا سلام و بفرما، فقط همین

 

حظ می کنی از این که کنارت نشسته است

بی هیچ فکر و صحبت فردا، فقط همین

 

ما دستمان به سقف اجابت نمی رسد

او از ستاره هاست تو از ما، فقط همین

 

او با سلاح قهر، تو مجروح و بی سلاح

او با سپاه ناز، تو تنها، فقط همین

 

باشد، دوباره عشق، ولی آخرش که چه؟

تو مانده ای و یک دل رسوا، فقط همین

 

تو مانده ای و حوضت و یک مشت خاطره

با صد هزار شاید و اما، فقط همین

 

تو مانده ای و سرد ترین روزهای سال

تو مانده ای و خاطره ی عشق پارسال

 

ای دل نگفتمت نرو از راه عاشقی؟

آتش گرفت دفترم از آه عاشقی

 

اینک منم، من، این منِ بی اختیار، من

من، این منِ شکسته، منِ بی قرار، من

 

اینک منم، منی که دلم راگذاشتم

بیزار از منی که لیاقت نداشتم

 

ابله تر از منی که ندانست کیستی

تنها تر از منی که رفیقم تو نیستی

 

من با تو در حوالی قلبم نشسته ام

من با تو مرز بی کسی ام را شکسته ام

 

من با تو از سه نقطه ی مجهول گفته ام

از یک جنون اهلی و معقول گفته ام

 

من با تو دور باطل و من بی تو هیچ کس

در راه مرد راه شدن، بی تو هیچ کس

 

من بی تو پاک می شود از لابلای من

من بی تو سوخت می شود از ابتدای من

 

هر روز پیش آینه ی چشم های تو

مستاصلم که من چه شدم در هوای تو

 

من بودم آن که قلعه ی قلبش بلند بود

من بودم آن که عشق برایش چرند بود

 

من بودم آن که در نظرش دل سپردگی

افتادن دوباره به گودال گند بود

 

آزاد بود از همه چیز، از خیال ها

اندوه بود اگر خبر ازقید و بند بود

 

شبگرد کوچه های دلم دربدر نبود

از نازهای تازه به نازه خبر نبود

 

کار از کجا کشید به این ماجرا؟ بگو

من ناز می کشم، ولی آخر چرا؟ بگو

 

از خوابِ نازِ ناز بپر، جان من بپر

یک مرد را ببین که در این خلوت سحر

 

استاده بی ستاره، تو با من چه کرده ای؟

ویران شدم دوباره، تو با من چه کرده ای؟

 

آن "تو" که بود؟ آن که مرا بی قرار کرد؟

من، تو، تو، من، تمام مرا تار و مار کرد

 

من در عذابخانه ی عادت چه می کنم؟

در سرد گاه این همه حسرت چه می کنم؟

 

در چارچوب عقل صدای چکامه چیست؟

من کیستم؟ تو کیستی؟ این رنج نامه چیست؟

 

 

من در کدام بند دلت باز داشتم؟

من در کجای زندگی ات پا گذاشتم؟

 

تو کیستی که این همه در اوج می پری؟

تو با چه حقی از شب من خواب می بری؟

 

حرفی بزن، سکوت که تنها جواب نیست

رفتن همیشه خوب ترین انتخاب نیست

 

معنای این تقابل مسکوت را بگو

تکلیف این من و تو ِ مبهوت رابگو

 

از من نپرس از دل دیوانه ات بپرس

از آن نگاه این همه بیگانه ات بپرس

 

من جز سوال هیچ ندارم، بگو گلم

یک سال می شود که خمارم، بگو گلم

 

یک سال پیش روی تو این دل جنازه شد

یک سال رفت و حاصلش این شعر تازه شد

 

آن نوبهار خاطره انگیزمان چه شد؟

پس جوجه های آخر پاییزمان چه شد؟

 

در کار دوستی چه قدر کم گذاشتیم؟

آوخ از آن قرار که با هم گذاشتیم

 

یادش به خیر، آن شب خاموش بی نشان

یادش به خیر، آتش بین دو چشممان

 

آن خنده های عشوه گر آشنای تو

پرواز چشم های من و چشم های تو

 

آن با اشاره پلک زدن ها چه زود رفت

با هر نگاه، فاش شدن ها چه زود رفت

 

دیدی که عشق دسته گلش را به آب داد؟

جادوی بوسه ی شب اول جواب داد؟

 

آن شب مرا به جان من انداخت، بگذریم

از بوسه ای که کارمرا ساخت، بگذریم

 

از لحظه ی نجابت لب های داغ من

بگذار از این قمار دو سر باخت، بگذریم

 

*

آخر دلم برای دلت جای پا نشد

آخر لبت برای لبم آشنا نشد

 

آهنربای قلب من آخر عمل نکرد

آخر شبی من و تو ِ مجهول، ما نشد

 

ای وای از این قلم که چه بد مست می رود

سوگند خورده بودم از این حرف ها... نشد.

 

*

از آن بهار، کوچه ی نمناک ماند و بس

دل سوخت، در میانه کمی خاک ماند و بس

 

حالا بگو بگو که چه کارت کنم، بگو

این شعر را چگونه نثارت کنم، بگو

 

وقتی شکن شکن ش شرارم شروع کرد

دل سوخت از شرار و به خلوت رجوع کرد

 

دید از فراق یار نمیریم بهتر است

در این مجال، سخت نگیریم بهتر است

 

ماییم و جبر جاری زنجیر، بی خیال

از دست دست و پنجه ی تقدیر، بی خیال

*

فرصت گذشت، واژه به گفتن نمانده است

خاکی برای رفتن و رفتن نمانده است

 

فرصت گذشت، خنجر شب در نیام شد

شاعر برید، شعر، توانش تمام شد

 

پای سخن شکست، دل سنگ آب شد

خودکار خسته شد، تن کاغذ کباب شد

 

فرصت گذشت و بی کسی و غم هنوز هست

آن لایه های دور که گفتم هنوز هست

 

فرصت گذشت و حرف زمین مانده کم نماند

دیدی که این معامله تا صبحدم نماند؟

 

دیر آمدی و از سر این مست، هوش رفت

از این شراب خانه یکی باده نوش رفت

 

دیر آمدی و صید به نخجیر می رسد

بی معرفت همیشه کمی دیر می رسد

 

دیر آمدی و مرد دلم، مخلص کلام

یک مرگ قو به شیوه ی امروز، والسلام.




════════ ೋღ♥ღೋ ════════

شکستن

بازدید : 647

 

گــــر پـــروانه از اشتیــــاق عجیب رهـــایی نبـــود

 

چطـــور می تـــوانســت!.... در وهم خــــاموش پیلـــه

 

از عطـــر نــــور و نمـــــاز نــــرگـــس بــــاخبـــر شود ؟

 

من ایـــن راز بـــه هـــر کس مگـــوی معمــولـــی را

 

 از اصـــــرار آینـــه بــــر شکستــــن خویـــش آموختــــه ام

 

که عشـــق مکـــافـــات زنــــانه تــــرین رویــــاهـــای آدمـــی ســـت ...

 

 

اون کسایی که واسه تو ناز میکنن...

 

واسه پریدن با ما نذر و نیاز میکنن ...

 

اینجوریه ... !



════════ ೋღ♥ღೋ ════════

چقدر خواب ببینم!

بازدید : 702

                  

 

         چقـــدر خواب ببینـــم که مــــال من شــــده ای ؟

 

                                  و شـــاه بیت غـــزل های لال من شـــده ای

 

          چقـــدر خواب ببینــــم که بعــــد آن همـــه بــغــض

 

                             جـــواب حســـرت این چنـــد ســـال من شــده ای ؟

 

         چقـــدر حــــافظ یلـــدانشیــن ورق بخـــورد ؟

 

                             تو نــــاســـروده تـــرین بیت فـــال مــن شـــده ای

 

        چقـــدر لکنـــت شـــب گریـــه را مجــــاب کنـــم ؟

 

                              خـــدا نکـــرده مگـــر بی خیــــال من شــــده ای

 

         هنـــوز نـــذر شب جمعـــه هـــای من ایــن اســـت

 

                             کـــه اتفــــاق بیفتـــد حــــلال من شـــده ای

 

         کـــه اتفـــاق بیفتــــد کنــــار تـــو هستـــم

 

                            بـــرای وسعـــت پـــرواز بــــال من شــــده ای

 

        میــــان بغض و تبســـم میـــان وحشـــت و عشــق

 

                         تو شــــاعرانه تـــــرین احتمــــال من شــــده ای

 

          مــــرا به دوزخ بیـــداریـــم نیـــازی نیســــت

 

                  چقـــدر خواب قشنگیســـت مال من شده ای...



════════ ೋღ♥ღೋ ════════


 

این روزها سخــــاوت بـــاد صبــــا کم است

 

یعنی،خبر ز ســـوی تـــو _این روزهــا_کم است

 

اینجا_کنـــار پنجـــره_تنهــــا نشسته ام

 

در کوچه ای که عــــابـــر درد آشنـــا، کم است

 

من دفتری پر از غزلــــم نـــاب ناب نـــاب

 

چشمی که عـــاشقـــانـــه بخـــوانـــد مرا ،کم است

 

بـــاز آ! ببین که بـــی تـــو در این شهـــر پـــر ملال

 

احســـاس، عشق، عــــاطفــه، یـــا نیســـت یــا کم است

 

اقـــرار می کنـــم که در این جـــا_بـــدون تـــو_

 

حتی برای آه کشیـــدن ،هـــوا کــــم است

 

دل در جـــــواب زمـــزمــه هـــای "بمـــان"من

 

می گفت"می روم" کـــه در این سینـــه جـــا کم است

 

غیـــر از خــدا ،که را بپـــرستم ؟ تـــو را؟ تـــو را؟

 

حس می کنـــم برای دلــــم یک خـــدا کــــم اسـت..

 

پس از سلام جــواب ســـلام لازم نیســـت؟

 

بـــرای زخمـــی راه التیــــام لازم نیـــست؟

 

رسیدنـــم به تو واجـــب تـــرین نیـــازم بود

 

و گـــرنه بـــاقــی درخـــواست هــــام لازم نیســـت…

 

کبوتـــرانـــه هـــوای تـــو را بـــه ســــر دارم!

 

بـــرای کفتـــر جلـــدت که دام لازم نیســـت..!

 



════════ ೋღ♥ღೋ ════════

 

تهمت نزنیم

 

مودب باشیم

 

دروغ نگوییم

 

صـــادق باشیـم

 

انتقاد پذیر باشیـم

 

از کسی بت نسازیـم

 

وجــدان داشته باشیــم

 

دیگران را  آزار  ندهیـم

 

نظـافــت را رعایــت کنیــم

 

پشت سر کـسی غـیبت نکنیــم

 

از قـدرت سـوء اسـتفاده نـکنیــم

 

موسئولیت اشتباهاتمان را بپذیریـم

 

بــه عـقایـد دیـگران احـترام بـگذاریــم

 

بـــه ناموس دیـگران چـشم نـداشته باشیـم

 

در مورد دیگران قضاوت و پیش داوری نکنیم!

 

 

 

کاشکی میشد اینجوری باشیم....



════════ ೋღ♥ღೋ ════════

شوهر زیرک

بازدید : 794

 

 

 

ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺧﺎﻧﻮﻣﯽ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺍﺯ ﺳﺮﮐﺎﺭ، ﺩﺭ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﻧﻮﺷﺖ :

 

ﻣﻦ ﺧﻮﻧﻪ رو ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺗﺮﮎ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ ...

 

ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﻭ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻓﺖ ﺯﯾﺮ ﺗﺨﺘﺨﻮﺍﺏ ﻗﺎﯾﻢ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻞ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺭﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﺒﯿﻨﻪ !!!

 

ﺷﻮﻫﺮ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺳﺮﮐﺎﺭ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﺷﺪ ﻭ ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻪ ﮐﺎﻏﺬ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺭﻭ ﺧﻮﻧﺪ،،،

 

ﭘﺲ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩﯼ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻮﺷﺖ، ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ هنگام ﺯﻧﮓ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﺷﻮﻫﺮ ﺑﺼﺪﺍ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﺩ

 

ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻩ : ﺳﻼﻡ ﻋﺰﯾﺰﻡ، ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﻟﺒﺎﺳﺎﻡ ﻭ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﻢ ﻭ ﻣﯿﺎﻡ، ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﺑﺎﺵ ﻓﺪﺍﺕ ﺷﻢ،،،

 

ﺧﺪﺍﺭﻭ ﺷﮑﺮ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﻢ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ترکم ﮐﺮدﻩ، ﺍﻧﺸﺎﻟﻠﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺭﯾﺨﺘﺶ ﻭ ﻧﺒﯿﻨﻢ

 

ﺍﺻﻸ ﺍﺯﺩﻭﺍﺟﻢ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﺑﻮﺩ،،،

 

ﮐﺎﺵ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾن ﺑﺎ ﺗﻮ ﺁﺷﻨﺎ ﻣﯿﺸﺪﻡ ﺍﻟﻬﯽ ﮐﻪ ﻗﺮﺑﻮﻥ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﻫﺖ ﺑﺮﻡ، ﻋﺰﯾﺰ ﺩﻟﻢ ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﺑﺎﺵ ﻣﻦ ﺗﺎ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﯾﮕﻪ ﭘﯿﺸﺘﻢ.

 

ﻭ ﺑﻌﺪ ﺩﺭﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺯﯾﺮﻟﺐ ﺁﻭﺍﺯ ﻣﯿﺨﻮﻧﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ ﺯﻥ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﺩﺍﺷﺖ میمرد ﻭ ﭘﺮﭘﺮ ﻣﯿﺸﺪ

 

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺮﻭﺝ ﺷﻮﻫﺮﺵ، ﺍﺯ ﺯﯾﺮ ﺗﺨﺖ ﺧﻮﺍﺏ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺑﺒﯿﻨﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﭼﯽ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﻧﻮﺷﺘﻪ...

 

ﺩﯾﺪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻧﻮﺷﺘﻪ،،؛ ﺧﻨﮕﻮﻝ ﭘﺎﯼ ﭼﭙﺖ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺑﻮﺩ،،، ﻣﻦ ﻣﯿﺮﻡ ﻧﻮﻥ ﺑﮕﯿﺮم !! . . . . .

 

دم یارو گرم!

 



════════ ೋღ♥ღೋ ════════

واقعا همینه........

بازدید : 596

 

 

مثال جالب زیر از حاج آقا قرائتی نقل شده:

 

آدمها سه دسته اند:

 

- عینک!

 

- ملحفه!

 

- فرش!

 

وقتی یک لکه ی چایی بنشیند روی عینکت، "بلافاصله" زود آن را با "دستمال کاغذی" پاک می کنی!

 

وقتی همان لکه بنشیند روی ملحفه، می گذاری "سر ماه" که لباس ها و ملحفه ها جمع شد،

 

همه را با هم با "چنگ" (زمان قدیم!) می شویی!

 

وقتی همان لکه بنشیند روی فرش، می گذاری "سر سال" ، با "دسته بیل" به جانش می افتی!!!

 

خدا ( و به تعمیم آن: ولی خدا) هم با بنده های مومنش مثل عینک رفتار می کند.

 

بنده های پاک و زلالی که جایشان روی چشم است، تا خطا کردند، بلافاصله حالشان را می گیرد (والبته دردنیا و خفیف) ..

 

دیگران را به موقعش تنبیه می کند آن هم با چنگ!! و آن گردن کلفت هایش را می گذارد تا چرک هایشان

 

جمع شود (قرآن کریم: ما به کافران مهلت می دهیم تا بر کفر خویش بیافزایند)

 

و سر سال (یا قیامت، یا هم دنیا و هم قیامت) حسسسسابی با دسته بیل(!) از شرمندگیشان در می آید!!!

 

خدایا امیدوارم گناه منم همینظوری باشه

 

دلم ب این حرف خوشه که زدی تو سرم چون بنده ی بدی نبود!اره خدا؟؟؟

 

خودت ببخشم که از ته دلم و اعماق وجودم شرمنده تم و پشیمونم!

 

 



════════ ೋღ♥ღೋ ════════

ببار بــــــاران

بازدید : 1130

تصویر متحرک دخترک زیر باران 

ببــــار بـــاران 

که دلـتـنـگـــم....مثـــال مــــرده بـــی رنگــــم

 ببــــار بــــاران

کمـــی آرام....کــه پـــاییــــز هم صدایـــم شــــد

 که دلتنگـــی و تنهـــایی رفیق با وفایـــم شــد

 ببـــار بـــاران

 بزن بـــر شیشــه قلبـــم....بکــــوب این شیشــــه را بشکــــن

 که درد کمتـــری دارد اگـــر بـــا دست تـــو بـــاشد

 ببـــار بــــاران

 که تــــا اوج نخفتــــن هـــا مــــدام باریدم از یــــادش

 ببــــار بــــاران

 درخـــت و بــــرگ خوابیـــدن

 اقــــاقــی....یـــاس وحشـــی....کـــوچــه ها روزهــــاست خشکیـــدن

ببـــار بـــاران

جمـــاعت عشق را کشتـــن

 کلاغــــا بوتــــه ی سبــــز وفـــــا را بی صــدا خوردن

 ولــی بــــاران ، تـــو بــا من بی وفــــایی

توهــم تـــا خـــانه ی همســـایه می بـــاری

و تـــا من میشــــوی یک ابـــر تـــو خــــالی 


 

خدایا کمکم کن!



════════ ೋღ♥ღೋ ════════

خدابامنه.....

بازدید : 752


دل بسپـــار بـــه آتشـــی که نمیســـوازنـــد ابراهیـــم را ....

 

و دریــــایی که غـــرق نمیکند موســـی را

 

نهنگـــی که نمیخورد یــونس را

 

کودکی که مـــادرش او را به دست موجهـــای نیل میفــرستد تـــا برســـد

 

به خـــانه تشنـــه به خونش دیگـــری را بـــرادرانش به چـــاه می اندازن

 

سر از خـــانه عزیز مصـــر در میـــاورد ...

 

آیــــا هنــــوزم نیـــاموختی ؟؟؟؟

 

که اگـــر همه عـــالم قصد ضرر رســـاندن به تو را داشتـــه بـــاشند و خـــدا نخــواهــد نمیتـــوانددد....

 

پس بیــــایـــد به تدبیــــرش اعتمــــاد کنیــــم

 

به حکــمتش دل بسپــــــــاریم

 

و بــه او توکـــل کنیـــم !

 

و بـــه سمت او قـــدم برداریـــم

 

تـــا ده قـــدم آمـــدنش  به ســـوی خـــود را به تمـــاشـــا بنشینــــی!

 



════════ ೋღ♥ღೋ ════════

شرمنده ایم

بازدید : 1154


شرمنـده ایــم که می بینیمت اما نمی خوانیمت.....

شـرمنــده ایــم که می خوانیمت اما نمی فهمیمت.....

شـرمنــده ایـــــم که می فهمیمت اما درباره آیاتت تامل نمی کنیم.....

شـرمنــده ایــــــــم که درباره آیاتت تامل میکنیم اما به آیاتت عمل نمی کنیم.....

شـرمنــده ایـــــــــــم که زینت خانه هامان هستی اما زینت قلبهامان نیستی.....

شـرمـنـده ایـــــــــــــم که اجازه می دهیم غبار بر رویت بنشیند اما اجازه نمی دهیم تا کلامت غبار را از دلهامان بزداید.....

شـرمنــده ایــــــــــــــــم که از لا به لای آیاتت منافعمان را می بینیم اما مصالحمان را نمی بینیم.....

شـرمنــده ایـــــــــــــــــــــم که در برابر بزرگی و روشنگری ات حرفی نداریم جز شرمندگی.....

شـرمنــده ایــــــــــــــــــــــــــم...........................

خدا. قرآن



════════ ೋღ♥ღೋ ════════

ماهی کوچک خدا!

بازدید : 854

خــــدایـــــا !

 یـــا نــــوری بیفکــــن یــــا تـــــوری

 مـــــاهی کوچکـــت از تـــــاریکی این اقیــــانوس میتـــــرســــد!

 

ماهی.اقیانوس



════════ ೋღ♥ღೋ ════════








یا حسین-بهارنارنج